یاد آن روز های خوش کودکی بخیر

باز باران با ترانه ،
با گهرهای فراوان میخورد بر بام خانه،
یادم آرد روز باران ،
گردش یک روز دیرین ،
خوب و شیرین ،
توی جنگلهای گیلان ،
کودکی ده ساله بودم ،
شاد و خرم ،
نرم و نازک ،
چست و چابک ،
با دو پای کودکانه ،
می دویدم همچو آهو ،
می پریدم از سر جو ،
دور میگشتم از خانه ،
می شنیدم از پرنده ،
از لب باد وزنده ،
داستانهای نهانی ،
روزهای زندگانی .

کاش دنیای امروزمان مثل دوران کودکی زیبا ، بی آلایش و به دور از زشتی بود........
